علی ربیعی، سخنگوی دولت دوازدهم، در یادداشتی نوشت: از سالهای کودکی، شب اربعین در خانه ما تا سحر پر از سر و صدای دیگ، ملاقه و ظرف و ظروف بود و بوی سیر داغ، نعنا داغ و پیاز داغ نه تنها در خانه کوچک ما که تا چند خانه این طرف و آن طرفتر هم استشمام میشد.
یادش بهخیر؛ آن حیاط آجر فرشی با حوض کوچک و بوی خوش آبپاشی حیاط که عطر زندگی داشت و دیگی که از یک قابلمه کوچک شروع شد و با بزرگ شدن من، بزرگتر و دست آخر تبدیل به چند دیگ شد.
زنان همسایه از شب اربعین تا غروب و از مراسم پخت آش تا شستشوی ظرفها، مهمان دایمی خانه کوچک ما بودند.
۱. خدا رحمت کند رفتگان همه شما را، مادرم میگفت بچههایش یا موقع به دنیا آمدن و یا در کودکی به رحمت خدا میرفتند. این آش را نذر کرده بود تا بچه بعدی او زنده بماند و من هنوز زندهام و تا زندهام این آش را به یاد مادرم خواهم پخت.
۲. اوایل دهه هفتاد، خانه محقر ما تبدیل شد به بخشی از ستون پلهای روی اتوبان نواب که این پل بخشی از قلعهمرغی و جوادیه را در زیر خود دفن کرد و خانه ما شد ستونی از یک پل. هنوز هم وقتی به محله قدیمی میروم به ستونی که روی خانه کودکیهای پر از خاطره و سرشار از آرزوهای ما بنا شده نگاه میکنم یاد شعر شادروان گلسرخی میافتم:
«باید جوادیه بر پل بنا شود
پل
این شانههای ما
باید که رنج را بشناسیم…»
آخر محله ما ناخودآگاه مظهر مبارزه طبقاتی شده بود و جریان روشنفکری دهه سی و چهل و پنجاه نوعی نگاه احترامآمیز به این محله داشت. پس از تخریب خانه، با پول کمی که شهرداری به ما داد، به همراه پس انداز سالها زحمت کشی، کار کردن و وامهای متعددی که گرفتم با این نیت که پدر و مادرم را در کنار خود داشته باشم، خانهای ساخته شد. و این چنین ما دچار بی محلهگی هم شدیم….
بی محلهگی یکی از مسایل اجتماعی امروز و به ویژه برای نسل ما است. در روند گذر زمان، به نوعی دچار از جا کندگی شدیم. ما که عادت داشتیم در کوچههای باریک بدویم و بازی کنیم، از پشت بامها بالا برویم و بخشی از زندگی و حیات اجتماعی ما با محله تعریف میشد، بیمحله بودن هنوز هم دلگیر کننده است. در فرایند مدرنیزاسیون اولیه و با آغاز مهاجرت به شهرها، مهاجرین به نوعی در تداوم زندگی روستایی خود در محلهها با ارتباط چهره به چهره و رفتو آمدهایی تحت عنوان شب نشینی زندگی اجتماعی داشتند. با تداوم مدرانیزسیون، آپارتماننشینی رواج یافت و بر اساس منطق اقتصادی، بخشی از محلهها تخریب و ساختمانهای بلند مرتبه شکل گرفتند. بچههای نسلهای جدید تجربه هممحلی را کمتر حس میکنند که چگونه بچه محلها در شادی و غم هم شریک بوده و برای هم «کت» درمیآوردند.
- نویسنده : علی ربیعی